درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان
وبلاگ کریس3 Dawenload Criss کریستفر نیکولاس سارانتاکوس (به انگلیسی: Christopher Nicholas Sarantakos) متولد ۱۹ دسامبر ۱۹۶۷ (میلادی) که بیشتر با نام هنری خویش کریس انجل شناخته میشود، یک ساحر، شعبدهباز، گریزکار٬ موسیقیدان و بدلکار آمریکایی است. او بیشتر به خاطر اجرای برنامه تلویزیونی ذهن عجیب کریس انجل «Criss Angel Mindfreak» شناخته میشود. کریس آنجل Christopher Nicholas Sarantakos در سال ۱۹۶۷ در آمریکا بدنیا آمد. او بهمراه مادر یونانی، پدر و دو برادرش Costa و JD و دوگربه خانگیش در نیویورک بزرگ شد. او در نوجوانی به یادگیری و نواختن سازهای موسیقی مثل فلوت و آکودیون پرداخت. یکی از بزرگترین مشکلات کریس در زندگی از دست دادن پدرش بدلیل سرطان بود. وقتی در سن ۶ سالگی عمه او یک شعبده بازی با ورق برای او انجام داد مسیر زندگی کریس تغییر کرد و از همان دوران به انجام کارهای عجیب و غریب و شعبده بازیهایی که بیشتر جنبه واقعیت داشته باشند پرداخت. دو نفر از بزرگترین شعبده بازانی که او را تحت تاثیر قرار دادند و کریس از کارهای آنها الهام میگیرد Harry Houdini و Aldo Richiardi هستند. او از همان دوران نوجوانی در مهمانیها و جشنها شروع به انجام شعبده بازیهای فراگرفته و ابتکاری خود میزد. در همین زمان شعبده بازی بنام James Randi که از خوانندگان گروه AngelDust بود ورقهای بازی را بنام Angel منتشر کرد و آهنگ MindFreak را برای برنامههای نمایشی کریس آماده کرد. کریس با پشتکار و تلاشهای روز افزون به اوج قدرت و شهرت رسید تا آنجا که در سال ۲۰۰۱ و ۲۰۰۴ برنده جایزه IMS Magicians (International Magicians Society) که از سال ۱۹۶۸ تا بحال مجموعا ۳۷۰۰۰ عضو در سرار دنیا دارد و در سال ۲۰۰۵ برنده جایزه بزرگترین شعبده باز آمریکا شد و برنامهای در یکی از کانالهای ماهواره بنام A&E هرهفته کارهای جدیدش را پخش میکند. او در این کانال شروع به آموزش کارهای ساده شعبده بازی به بینندگان کرد و در مصاحبهای با Penn Jillette اظهار کرد که باور نمیکند که انسانی با که قدرت ماوراءطبیعه وجود داشته باشه. شنبه 20 اسفند 1390برچسب:, :: 19:48 :: نويسنده : نوید
چشمانم را میبندم بر هر طلوع...
در صبحی که تو نیستی... +دلتنگم... +بالاخره بعد از مدت ها دوری از نت و دوستای نتی یه سری زدم... +شاغل شدم به این دلیل نیستم... +ممنون از تمام دوستای با معرفتی که تو این مدت منو فراموش نکردن و بهم سر زدن... +شزمنده وقت نمیکنم و بیام دونه دونه به وباتون سر بزنم و تشکر کنم ...در اولین فرصت میام حتما... جمعه 15 مهر 1390برچسب:, :: 1:12 :: نويسنده : نوید
لطفا به من نگاه کن... معمای نهفته در نگاهت مرا ساعت ها به تماشا می نشاند...
+به دلایلی نتونستم روز پدر بیام و آپ کنم ولی حالا اومدم.. +این شعر را به پدرم تقدیم میکنم....کسی حتی لمس دستای مهربون و گرمش به من انگیزه ی ادامه ی زندگی میده... جمعه 15 مهر 1390برچسب:, :: 1:12 :: نويسنده : نوید
سلام... نميدونم چي بنويسم در مورده اين روز .چون نميتونم با بازي با چهارتا كلمه مادر و جايگاه و عشقشو وصف كنم!! فقط ميتونم بگم مادر عشقه... عشق ...وتنها كسايي ميتونن به معنيه واقعي عشقشو احساس كنن كه نداشته باشنش ...ميدوني چرا؟ چون ما آدما تا چيزيو از دست نديم قدرشو نميدونيم!!...بعد ميشينيم وغصه ميخوريم كه چرا قدر ندونستيم و ...
+تولد یه مادر مهربون همون بانويي كه حتي به مادر پدر هم معروف شده رو به همه تبريك ميگم....
+مادراي گل روزتون مبارك... ما بچه ها نميتونيم و نميدونيم چطور ازتون بابت همه چي تشكر كنيم...فقط با عشق دستاي مهربونتونو ميبوسيم...
+و اون مادرايي كه رفتن پيش خدا تنها ميتونيم با خوندن يه حمد و سوره يا خوندن سوره ياسين دل پاكشونو شاد كنيم ...
+اين آهنگ جديد نيست شايد شنيده باشين... اما من از همون اولين باري كه گوش كردم به هيچ كس جز مادرم نتونستم فك كنم.... جمعه 15 مهر 1390برچسب:, :: 1:12 :: نويسنده : نوید
دریای چشمانت ...
چه بی رحمانه مرا در خود غرق کرده است....
+مخاطب زمینی داشت!! +آبجی کوچولوم.... +بچه ها خیلی خیلی پاکن....وقتی تو چشمای خواهرم نگاه میکنم...جز پاکی....یک رنگی...سادگی...هیچ چیزه دیگه ای نمیبینم.... +دلم میخواست همیشه بچه میموندم...پاک پاک....اما خب یه آرزوی دست نیافتنیه!! +انگار خدا پاکیو خلاصه کرده تو نگاه بچه ها.... جمعه 15 مهر 1390برچسب:, :: 1:12 :: نويسنده : نوید
اینقدر از آدمای بی شخصیت و بی ادب بدم میاد...
دیروز با خانواده رفتیم بودیم بیرون ...سر پیچ یه کوچه یه موتور یه دفه پیچید جلوی ماشین ما که نزدیک بود با هم تصادف کنیم که خداروشکر نکردیم... بعد اون آقا پسره به اصطلاح محترم اومد این طرف و دهنشو باز کرد و.... مارو بگو هاج و واج مونده بودیم که چرا این داره فحش میده... بابا خیلی خودشونو کنترل کردنو و گفتن باشه...بیا برو ...پرو پرو باز ادامه داد...بابا عصبانی شدن که مامان خانوم با پادر میونیشون نذاشتن برخورد فیزیکی صورت بگیره... اینقدر دلم میخواست میرفتم پایین چپ و راستش میکردم...اینقدر دلم میخواست... با دیدن چنین برخوردی آدم در مورده خانواده ی اون طرف چی فکر میکنه؟؟؟؟؟؟؟؟؟ آخه کسی نیست بهش بگه ادب و احترام پس چیه ...اونم وقتی دوتا خانوم حضور دارن... اون لحظه فقط یه نگاهی بهش کردمو و سرمو به علامت تاسف تکون دادم...که فکر کنم این واسش بدتر از صدتا فحش بود... +در اون لحظه من فقط از خدا خواستم هممونو به راه راست هدایت کنه... اصل مطلب: +به قول" فرانسیس بیکن" دهان بد دهان را باید با خاموشی وقار بست!!!
جمعه 15 مهر 1390برچسب:, :: 1:12 :: نويسنده : نوید
مگر باز داری عاشقانه مرا می بوسی... که باران می بارد؟!
+بووووووووووووووم...چه رعد و برق قشنگی... +اصفهان ...داره بارون میاد... +شکرت عزیزم... جمعه 15 مهر 1390برچسب:, :: 1:12 :: نويسنده : نوید
دست و پایم میلرزد...
وقتی احساس می کنم نگاهم نمی کنی!
+چه جمعه ی غریبی.... جمعه 15 مهر 1390برچسب:, :: 1:12 :: نويسنده : نوید
عطرت را حس کردم...
نکند از کوچه ی افکارم گذشتی؟!
+امروز ...روزه جالبی بود...کار با تفنگ کلاشنیکف رو یاد گرفتیم... اما یکم سنیگنه...حملش سخته...
جمعه 15 مهر 1390برچسب:, :: 1:12 :: نويسنده : نوید
|